کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

پارک آب و آتش و ماجراهای آن

چند شب پیش بود که به پارک آب و آتش رفتیم و خیلی هم شلوغ بود اول جایی را واسه نشستن تعیین کردیم بعد با کسرا به محل آب بازی بچه ها رفتیم . کسرا خیلی دوست داشت آب بازی کنه ولی چون سرما خورده بود ما اجازه ندادیم خیلی دمق بود. چون چند روز پیش در اثر آب بازی تو حیاط سرمای شدید خورده بود و مدام سرفه میکرد وقتی هم گفتیم نمیتونی آب بازی کنی خیلی ناراحت شد واین به نفع خودش بود تا بیماریش بیشتر نشه البته بابای کسرا گفت بهم گفتن این آب غیر شرب مواظب بچه هاتون باشین و شدیدا هم کلر به آب زده بودن و خدا میدونه چقدر اونشب بچه مریض شده باشن از محل آب بازی دور شدیم تا کسرا کمتر هوس آب بازی کنه خوشبختانه اونجایی که ما نشسته...
30 مرداد 1392

شیطنتهای جلودوربین کسرا

هر بار که کسرا را به پارک کوثر میبرم دوست دارم یک عکس جدید داشته باشه چون سرسبزی و وسعت این پارک واسه جلوه های عکس خیلی قشنگه ولی حیف که کسرا تن به عکس نمیده مگر اینکه در حالت شیطنت و ایستادن باشه . اینجا هم یک لحظه در حال آب خوردنه و بعد از اون میخواد پا به فرار بزاره چند تا دختر که تو پارک بودند دیدند که کسرا نمیخواد عکس بگیره سرگرمش میکردن و حالت های مختلف را بهش نشون میدادند اونهم اونها را خاله صدا میکرد و بهش گفتند دو تا از انگشتات را بالا بیار کسرا هم به جای انگشت فکر کرد این ابتکار جدیدیه و بلوزش را بالا زد و خاله ها کلی از دستش خندیدند . هرجند هم گفتم زشته بلوزت را پائین بیار میگفت مامان اینجوری مدل قشنگیه....
30 مرداد 1392

کسرا و لب رودخونه برقان

با تمام شدن ماه رمضان و اومدن عید فطر مسافرتها هم شروع شد . از اونجایی هم که کسرا کمپ را خیلی دوست داره ما تصمیم گرفتیم به جاهای نزدیک اطراف تهران بریم تا بتونیم چادر بزنیم و کسرا هم از زندگی نصفه روزه در چاد لذت ببره . بعد از لشکرک تصمیم گرفتیم به یکی از دهکده های کرج به اسم برقان بریم . این همونجایی است که آلو و لواشک هاش معروفه و خیلی سر سبز و خنکه. مخصوصا رودخونه بزرگ و وسیعش خیلی دیدنی بود واردکها و مرغابی هایی که تو آب شنا میکردن طبیعت رودخونه را زیباتر کرده بود .بعد از اینکه ناهارمونو خوردیم و کمی استراحت کردیم به بازارش رفتیم و بعد از خرید و گشت وگذار به آتشگاه رفتیم اونجا هم دیدنی و خنک بود و تا غروب ...
28 مرداد 1392

پلیس پارک مهر

بعد از ظهر روز جمعه بود که با کسرا به پارک مهر فرمانیه اومدیم که هم کسرا مامان حاجی را ببینه و هم با بچه ها تو پارک بازی کنه. عمه کسرا و بقیه فامیل هم اونجا بودن کسرا بالای نرده بان پارک بود که با دیدن طناز اونو بلند صدا میکرد و سریع از نرده بان پارک پایین اومد و دنبالشون میدوید خیلی هیجانی شده بود .وقتی دید همه جمعند خیلی خوشحال شد و پیشمون نشست .آقا داور ازش سوال کرد مامانت را بیشتر دوست داری یا باباتو اونهم بلافاصله جواب داد خودمو همه خندیدند.آقا داور گفت این به عمو علی رفته بعد از اینکه کسرا شامش را خورد بلند شد تا بره بازی کنهکه یکدفعه دید یک بچه ای صداش میزنه و بهش میگه دوستم میای پلس بازی کنیم من هم دیدیم ...
27 مرداد 1392

پلیس پارک مهر

بعد از ظهر روز جمعه بود که با کسرا به پارک مهر فرمانیه اومدیم که هم کسرا مامان حاجی را ببینه و هم با بچه ها تو پارک بازی کنه. عمه کسرا و بقیه فامیل هم اونجا بودن کسرا بالای نرده بان پارک بود که با دیدن طناز اونو بلند صدا میکرد و سریع از نرده بان پارک پایین اومد و دنبالشون میدوید خیلی هیجانی شده بود .وقتی دید همه جمعند خیلی خوشحال شد و پیشمون نشست .آقا داور ازش سوال کرد مامانت را بیشتر دوست داری یا  باباتو اونهم بلافاصله جواب داد خودمو همه خندیدند.آقا داور گفت این به عمو علی رفته   بعد از اینکه کسرا شامش را خورد بلند شد تا بره بازی کنه که یکدفعه دید یک بچه ای صداش میزنه و بهش میگه دوستم میای ...
27 مرداد 1392

تلفن

باز تلفن زنگ میزنه توگوشم آهنگ میزنه من گوشی رو بر میدارم میگم الو سلام دارم مامان جونم صداش میاد صدای خنده هاش میاد از پشت سیم بهم میگه بزرگ شدی حالا دیگه صدآفرین بر پسرم برات یه هدیه میخرم ...
26 مرداد 1392

تلفن

باز تلفن زنگ میزنه                          توگوشم آهنگ میزنه من گوشی رو بر میدارم             میگم الو سلام دارم       مامان جونم صداش میاد            صدای خنده هاش میاد از پشت سیم بهم میگه             بزرگ شدی حالا دیگه صدآفرین بر پسرم         برات یه ه...
26 مرداد 1392

کسرا و لب رودخونه برقان

با تمام شدن ماه رمضان و اومدن عید فطر مسافرتها هم شروع شد . از اونجایی هم که کسرا کمپ را خیلی دوست داره ما تصمیم گرفتیم به جاهای نزدیک اطراف تهران بریم تا بتونیم چادر بزنیم و کسرا هم از زندگی نصفه روزه در چاد لذت ببره . بعد از لشکرک تصمیم گرفتیم به  یکی از دهکده های کرج به اسم برقان  بریم . این همونجایی است که آلو و لواشک هاش معروفه و خیلی سر سبز و خنکه.   مخصوصا رودخونه بزرگ و وسیعش خیلی دیدنی بود واردکها و مرغابی هایی که تو آب شنا میکردن طبیعت رودخونه را زیباتر کرده بود .بعد از اینکه ناهارمونو خوردیم و کمی استراحت کردیم به بازارش رفتیم و بعد از خرید و گشت وگذار به آتشگاه رفتیم اونجا ه...
26 مرداد 1392

تقدیم به یگانه فرزندم

یک آسمان دریا تقدیم تو باد یک جنگل زیبا تقدیم تو باد صبح دیروز بی تو تیره و تار بود صبح روشن فردا تقدیم تو باد تصویر خوبی از عشق به خیال من آمد رویای قشنگ ما تقدیم تو باد ماه و مهرو گل همه ارزانی تو کوه و دشت حتی تقدیم تو باد به یاد دارم تو از سکوت بیزاری یک آسمان غوغا تقدیم تو باد بلندای شب یلدا تقدیم نگاه تو بهترین عشق ها تقدیم تو باد ...
2 مرداد 1392

تقدیم به یگانه فرزندم

    یک آسمان دریا تقدیم تو باد یک جنگل زیبا تقدیم تو باد صبح دیروز بی تو تیره و تار بود صبح روشن فردا تقدیم تو باد تصویر خوبی از عشق به خیال من آمد رویای قشنگ ما تقدیم تو باد ماه و مهرو گل همه ارزانی تو کوه و دشت حتی تقدیم تو  باد به یاد دارم تو از سکوت بیزاری یک آسمان غوغا تقدیم تو باد بلندای شب یلدا تقدیم نگاه تو بهترین عشق ها تقدیم تو باد ...
2 مرداد 1392